سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج

درباغ خاطره(خانه پدربزرگ) - مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج

دانشجوی دانشگاه المهدی (عج)
مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج

درباغ خاطره(خانه پدربزرگ)

به نام خدا

پدربزرگم شیخ ومداح و ذاکرو شبیه خوان وعاشق اهلبیت بود .ومادربزرگ عاشق وشیفته شنیدن ندبه های زیبا و مداحی های دلنشینش بود.واوهم علاقه بسیاری به این خاندان مطهرداشت.

خانه آنها روبه روی کوه ودرابتدای یک کوچه باغ با رازورمز زیبای طبیعت مانوس بودو همیشه محل برپایی مراسم بزرگداشت اهلبیت به خصوص شهیدان کربلابود.بعد ازمدتها که به آن محل گذارم افتاد

فقط ردپایی ازاون دوتا اتاق مانده بودو چنددرخت و...بازخاطره هابرایم زنده شد.متنی که می خوانید

فقط ذکریک خاطره است.وسایر خاطرات آنان باشد برای وقتی دیگربخصوص خاطرات مراسم تعزیه

وشبیه خوانی امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام درایام محرم.

درباغ خاطره

«خانه پدربزرگ»

رفتم به آن حیاط
 بوی بهارپیچیده بازدرفضای باغ
بازآن دوتا اتاق
  خاموش و بی صدا
توت بزرگ پیر
    لبریزازنگاه
آن نخل،آن انار،آن یاس نوبهار
نارنج هاو لیمووآن سرو،آن چنار
باچشم سبزوسرخ نگاه می کنند مرا
  درخلوت وسکوت غم انگیزسارها
 درباغ خاطره
صدامی زنند مرا
********
مادربزرگ بعد ازنماز نشست کنارتاوه های نان
  مشتک درست کرده داد هردودست من
رفتم کنارحوضک و گفتم پدربزرگ:
تابازگشت تو،پرمی کنم حبانه رادرگوشه ی حیاط
قمری و کبک هارا بسپاردست من
اینک بلند شو
کفشت بکن به پا
بشتاب سمت کوهسار  وازکوه بال سبز
دونهای انجیرک بیاوربرای من
آنگه بیابنشین دمی درکنارمن
برگو،توقصه های قدیمی برای من

************

اون قصه گفت و شرح پریشانیش سرود
ازداغ وماتم شهیدان کربلا
بارازمشک و علقمه همدمم نمود
می خواند  شروه ها زغم  و داغ نینوا

*****************
یکروز صبح زود
اورفت به کوهسار
دراه بازگشت
 یک دسته گل شقایق و دونهای انجیرک
ازکوه بال سبز
آورد برای من
اما دریغ و درد که آن برکه ی زلال
دروصل جویبارچه خاموش ماندو رفت
اوخودشقایقی زدل کوهساربود
ازکوهسارزندگی
دل برید و رفت




تاریخ : چهارشنبه 87/8/8 | 6:16 صبح | نویسنده : دانشجوی دانشگاه المهدی (عج) | نظر
.: Weblog Themes By Slide Skin:.