سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج

زیرنورماه-قسمت چهارم:صلابت یک مرد!-آه ای ماه غریبستان علی! - مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج

دانشجوی دانشگاه المهدی (عج)
مکاشفه گاه نوشتهای دانشجوی دانشگاه المهدی عج

زیرنورماه-قسمت چهارم:صلابت یک مرد!-آه ای ماه غریبستان علی!

بسم الله

حرف اول:صلابت یک مرد

تقدیم به همه فرزندان شهیدی که اینروزها بعضی  ادمها حتی بچه مذهبی ها، ارزش  دلاورمردیهای پدرانشان را در طی 8سال دفاع مقدس زیر سئوال می برند!

 

صلابت یک مرد

دیشب دوباره خواب تورا دیدم، سروی بلند قصد شهادت داشت

مردی که کل وسعت پیشانی اش، از زخمه های عشق جراحت داشت

آن روزها چه خوب به یادم هست، آن لحظه هاکه اوج تورا می خواست

چشمان من پرازمه و باران بود، دل کودکانه ازتو شکایت داشت

مادر که بیست سال جوان تربود،باچادر سپید پرازیاسش

قرآن به دست داشت و می دانست...اما صبوربود و صلابت داشت

گفتی بخند،گریه نکن،باشد؟! من نیستم مراقب مادرباش

آه این وداع کهنه پدرانگار،ازماجرای تازه حکایت داشت

پوتین به روی جاده قسم می خورد، این راه رادوباره نمی آیم

یک فصل داستان پدراین شد"مرغ هوا زدانه کراهت داشت"

 دیشب دوباره خواب تورادیدم،سروی بلند قصد شهادت داشت

مردی که کل وسعت پیشانی اش،اززخمه های عشق جراحت داشت

اردیبهشت بودکه همرزمت،ازجبهه های جنگ خبر آورد

اوگفت ازبهشت به جاماندن،فرمود هرکه رفت لیاقت داشت

گفتی بخند،گریه نکن...باشد؟دیگر به هیچ وجه نمی گریم

زیرا که شانه های توبامن هست، آن شانه ای که بارامانت داشت

کم کم زمان گذشت و من هرروز، آماده می شدم که توبرگردی

ازغرب یاجنوب نمی دانم،آنجا که سالها دل اقامت داشت

بعدازپدرسیاه نپوشیدم،دنیا،عجوز زشت! پدر زنده است

تدفین برای توست که می میری، این قصه تاهمیشه حقیقت داشت

امشب!پدرحکایت من بشنو،آواز من ادامه آن مرد است

مردی که زندگانی سرسبزش، یک خط سرخ تابه قیامت داشت

 

*****************************

حرف دوم:

آه ای ماه غریبستان علی!

 

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

 

 ماه رمضان کم کم می گذرد و شبهای قدرفرامی رسد .

 

در کوچه پس کوچه های مدینه می گذرم.من به دنبال شاخه سبز حیاتم.

 

بدنبال خانه نبوت.در پی خانه ولایت خانه محمد؛خانه علی خانه فاطمه خانه حسن

 

 خانه حسین خانه زینب می گردم.آنقدر می گردم و می گردم تا نشانی از مولا

 

ونشانی از رسول الله در کوچه های بنی هاشم می یابم.

 

همیشه ماه رمضان که می شود در آسمان خیالم در کوچه های مدینه نیمه های شب

 

 با مولایم قدم می زنم.مولا را می نگرم که چگونه ناشناس در نیمه های شب

 

به در خانه یتیمان می رود و برایشان آذوقه می برد.نان و خرما گاهی شیر وگاهی....

 

آه ای نخلهای مدینه! چقدر شما صبورید!وغریبی مولا را چگونه همدم بودید؟

 

آه ای چاه های تنهایی علی!چگونه غمهای علی را در خود منعکس نمودید؟

 

در تعجبم که چگونه این همه سال غریبی و تنهایی مولا را در سینه پنهان نمودید؟!

 

آه ای غریب نخلستان !علی!این ماه را گویند زیباست!

 

اما چگونه زیبایی است که در شبهای قدر آن ماه غریبستان غرق در خون می شود؟

 

این چه زیباییست که رمضان در خود جای داده است؟

 

نمی دانم شاید رازی در آن نهفته است که من از آن بی خبرم!

 

همانگونه که از مزار بی نشان مادرم فاطمه(س) نیز بی خبرم!,

 

و همانگونه که از راز سالهای انتظارمولایم مهدی(عج) در عجبم؟

 

آخر تا به کی منتظر؟بیا ای موعود مهربان!بیا و ما تشنگان عشقت را سیراب کن!

 

 ای علی! ای همای رحمت! ای یاور مظلومان و یتیمان!

 

ما را در این ماه عظیم ودر شبهای قدر دریاب!

 

اللهم عجل لولیک الفرج




تاریخ : شنبه 88/1/1 | 12:0 صبح | نویسنده : دانشجوی دانشگاه المهدی (عج) | نظر
.: Weblog Themes By Slide Skin:.