تاج ولایت (بندار رازی)
تـا تـاج ولایـت علـی بـر سـر مـه
هر روز ز روز رفته نیکو تر مـه
شکرانه ان که میر دین حیدر مـه
از لطف خدا و پاکی مادر مـه
************************************************
مرد کارزار(رضا ثابتی)
این گفت: بزرگ و نامدار است علی
و ان گفت که: مرد کار زار است علی
اما به حقیقت او نه ان است و نه این
ائــــــینه ی ذات کردگار است علــی
*******************************************
*****************************************************
انوار ولایت(عباس فرات«معاصر»)
اول به صـفای دل ولـی را بشـناس
انگـاه مـــحمد و علی را بشــناس
کــن دیــده ز انــوار ولایــت روشــن
زیـن جـلوه خداوند جلی را بشـناس
**********************************************************
شاعر : یعقوب حیدری
ای علی! باران رحمت بر کویر سینه ای
آسمانی عشق، یعنی شهری از آیینه ای
وسعتی نوری که دنیا دائماً محتاج توست
سرزمینی ناتمامی، آسمان ها تاج توست
آبروی آدمیزادی، بشر مدیون توست
آفتاب صبح یلدایی، سحر مدیون توست
در کویر روزهای تشنگی و اشک و آه
دست هایت سایبان کودکان بی پناه
اسم پاکت قوتی در کوره راه بی کسی
یاد تو آرامشی در لحظه دلواپسی
ذوالفقارت رهگشای قله آزادگی
واژه هایت مشعلی تا قریه آیینگی
بوی قرآن، بوی پاکی، بوی مردم می دهی
بوی دریا، بوی باران، بوی زمزم می دهی
بوی پرواز کبوتر، بوی آیه می دهی
بوی لالایی مادر زیر سایه می دهی
می شود با عشق تو آیینه ها را فتح کرد
خیبر فولاد وار سینه ها را فتح کرد
می شود همراه با اندیشه ات پرواز کرد
درب آبی رنگ شهر آسمان را باز کرد
ای بشر! ای مبتلای نان و فولاد و دغل
آری آری «از علی آموز اخلاص عمل»
گه کنار خاک و خون ذوالفقار و خیبر است
گه انیس لحظه های روشن پیغمبر است
از علی دائم مددجو گر تو را هر مشکلی است
هر چه باشد حیدر است، هر چه باشد او علی است
با علی همدم بشو تا با خدا مونس شوی
در هجوم موج ها آسوده چون یونس شوی
ای علی! ای ابر رحمت بر تن پاییز ما
ای امید دست و بال از دعا لبریز ما
گر تهی دستیم و آلوده دلیم و رو سیاه
زمزم عشق تو ما را می کند پاک از گناه
*************************************************
اللهم عجل لولیک الفرج