به نام خالق یکتای بی همتا
سلام برمهدی فاطمه عج
سپهررادوست داشتم.اویک بسیجی به تمام معنابود درسخن درفکرودرعمل وآنقدربزرگ بودکه حتی یک لحظه دراین دنیا جانگیرد.گوارایش باد میهمانی برخوان گسترده شهداو سیدالشهداء(ع) باوجودی که زیادباایشون آشنانبودم اما یه بارتوفیق شدازنزدیک دریک مراسم یادمان شهدا ببینمشون وبرای همیشه یادشون درخاطرم زنده بمونه برای همین در سالگرد آسمونی شدنش شعری به یادهمون روزدیدارنوشتم که تقدیم حضورتون می کنم.
تقدیم به شاعرسفرکرده مان زنده یادابوالفضل سپهر
یه روز ازاون روزهای خوب خدا
وقتی بسیجی های دانشگاهمون
توی یاددواره ی شهدا،جمع شده بودند دورهم باصفا
یه مرد آسمونی،یه زائرکربلا،اومدبه جمع بچه های باصفا
اومدبرامون بگه ازاون روزای خوب و قشنگ جبهه ها
اون روزایی که عاشقان نینوا،باذکریاحسینشون
دلهاشونو می بردندتا اوج حریم کبریا
اون روزسپهراومدکه ازخدابگه
ازشهدا ء ویارای یه رنگ جبهه هابگه
اومدبگه که عاشقان کربلا،یه روز توسنگرای عشق
درس محبت می دادند
اومدبگه اگه یه روز رفتی به جبهه های نور
مسافروادی کربلاشدی،سری به سنگرابزن!
به یادجمع شهداء ورفقای باوفا
روسجده گاه خاکی شون،نمازعاشقی بخوان!
سپهراومد به مابگه،این روزاتوخیابونا،دیگه مثل اون قدیما
دیگه مثل دوران جنگ،بوی رفاقت نمی یاد
دیگه توآسمون ِ شهرامون،عطرشهادت نمی یاد.
هرچی که هست یه مشت خاطرات ِ جنگ توقلبمون سنگین وسنگین ترشده.
سپهر اومد باشعرهای آبی خود،دلهاروآسمونی کرد
باذکر خاطرات ِ خود،چشمامونو بارونی کرد
حیف که اون روز وقتی اومد ماخوب نشناختیمش
بابای خوب جبهه رو،توقصه هاگذاشتیمش!(1)
این شعروگفتم که بگم واسه همه بسیجی ها:
اگه سپهر جبهه جنگ نرفته بود
اگه یه روز اسلحه دست نگرفته بود
اما دل ِ زخمی ِ او،میدون ِ مینها شده بود
اون قلم ِ سبز سپهر،عاشق و شیداشده بود.
اومد که ازمولابگه،چه زودکربلائی شد
وقتی حدیث ِ یارروخوند ،آلاله خدائی شد.
پی نوشت:
(1)اشاره به شعر اتل متل یه بابا ازدفترآبی سپهر