بسم الله
سلام برمهدی فاطمه عج
از غدیر عشق سرشاریم ما
مست آن جام اقاقى شد دلم، بىخود از چشمان ساقى شد دلم،
باز این دل عشقبازى مىکند، عاشقانه تکنوازى مىکند،
چون که مست از ساغر یاقوتىام، وامدار چشم آن لاهوتىام.
والهام سرگشته در صحراى درد، شیعهام سرمست از صهباى درد،
تا ابد دست من و جام الست، تا ابد چشمان اشکم مست مست،
اى خداى دیده بارانىام، محو دراندیشه عرفانىام،
محو در نام بلند ساقىام، عاشق آیینههاى باقىام،
در نگاهم موج دریا مىشود، شعرهایم وقف فردا مىشود،
خمى از دریاى حیدر مىزنم، جامى از درد پیمبر مىزنم،
جرعه نوش کوثر ربانىام، در خم ابروى ساقى فانىام.
از غدیرعشق سرشاریم ما، مست چشم ناب دلداریم ما،
چشم ما آیینه اهل ولاست، ساغر ما پر ز جام مرتضى است.
جامهاى ما اسیر خم تو، مستى ما از غدیر خم تو،
خم تو لبریز از حب ولاست، خم تو سرشار از صهباى «لا»ست.
اى خروش آبها در یاد تو، معنى فریادها فریاد تو،
اى خداى حلم، معبود نیاز ذکر یا قدوس در اوج نماز
تا قنوت یادها چشمان توست.
سجده سرخ شفق از آن توست،
چشم خورشید است برمستان تو، سبحه افلاک در دستان تو.
شب طلوع گریههایت دیده است؛ چاه کوفه، هاى هایت دیده است
ذکر بر سجادهات گل مىکند، اشک از چشم تو پر مل مىکند.
اى تغزلهاى سرخ آفتاب، اى امام رود، اى معشوق آب،
از همان روزى که رویید آفتاب از فراز دستهایش ماهتاب؛
عاشق اصل ولایت گشتهایم، واصل و صل و صایت گشتهایم،
«وال من والا» ست در خم غدیر، عشق ما مولاست در خم غدیر.
حیدر کرار، مستت مىشویم، همچو مالک، پاى بستت مىشویم.
عمر ما در جذبه نازت گذشت در عروج سرخ پروازت گذشت.
بیعت خورشید را باور کنیم، از مى حب على ساغر کنیم.
این غدیرخم، خم اهل ولاست، مى فروشى شیوه اهل صفاست،
ما سبکبالان کوى حیرتیم وارثان ذوالفقار غیرتیم،
شیعه را تفسیر خون باید نمود درد و داغ و عشق در دشت شهود.
خون ما جارى است در رگهاى دشت، سبزهها سرخند در پهناى دشت.
خون، بهاى عشق بازى مىشود، خون مقام تکنوازى مىشود.
مکتب ما مکتب خون است و بس، مکتب گلهاى گلگون است و بس.
هر که را زخمى نباشد شیعه نیست، شیعه بىدرد آیا هست؟ کیست؟
شیعه! با سرخى خون اعجاز کن. با دو بال زخمىات پرواز کن
پر گشا تا اوج عرفان خدا تا تلاوتگاه قرآن خدا؛ تا خروش چشمهاى منجلى
تا خدا، تا اشک تا بیت على.
یا على از غربتت دم مىزنم با دل تارم نى غم مىزنم؛
یا على این آتش جان من است شعلههاى زخم سوزان من است،
غربت تو غربت آلالههاست غربت تو انعکاس نالههاست.
اى امام درد یا مولا على، عاشق شبگرد یا مولا على،
معنى غیرت خروش چشم تو مردتر از مرد یا مولا على.
اى لطافت خیز معشوق سحر، یا امام الورد یا مولاعلى.
همچو رب تنها و بىهمتا تویى ،اى امیر فرد یا مولا على،
مىچکد از اشکهایت ماهتاب ،آفتاب زرد یا مولا على.
یا على اى امتزاج مهر و ماه، اى امام گریه زخمى چاه.
یا على اى همسر بانوى آب، مىدمد از چمشهایت آفتاب،
پیش چشمت آب نیلى مىشود یاس احمد غرق سیلى مىشود
پیش چشمت آه در را سوختند بیت عترت را به کین افروختند.
دست شبنم رنگ نیلوفر شکست، جامهاى ساقى کوثر شکست،
بازوان نسترن مجروح شد قامت زهراى تو بىروح شد.
مثل گوهر گریهات در چاه شد قوس محرابت شهادتگاه شد.
ساقى خم غدیرى یا على، دست ما را چون نگیرى یا على؟!
یا على اى ساقى خم، السلام، یا على اى مثنوى ناتمام ...
به یمن فیض ولایت
ستاره سحر از صبح انتظار دمید غدیر از نفس رحمت بهار چکید
گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش زمین به حکم قضا آب زندگى نوشید
بر آسمان سعادت ز مشرق هستى سپیده داد نوید تولد خورشید
به باغ، بلبل شوریده رفت بر منبر چو از نسیم صبا بوى عشق یار شنید
ز خویش رفته، نواخوان عشق بود و سرود به بانک زیر و بم، اسرار خطبه توحید
فتاد غلغله در باغ و شورشى انگیخت که خیل غنچه شکفت و به روى او خندید
هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون زمین به عترت و آل رسول بست امید
رسول، سدرهنشین شد،على به صدر نشست پى تکامل دینش خداى کعبه گزید
گرفت پرچم اسلام را على در دست از این گزیده زمین و زمان به خود بالید
به یمن فیض ولایت شراب خم الست به عشق آل على از غدیر خم جوشید
اللهم عجل لولیک الفرج
برچسبها: عیدغدیرخمامام علی(ع)حجة الوداع
تاریخ : یکشنبه 87/9/24 | 5:23 عصر | نویسنده : دانشجوی دانشگاه المهدی (عج) | نظر