•
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
ای نخلهای بی سراروند السلام
ای سرزمین حماسه و شورو ایثار السلام
جنوب بود و یک دنیاخاطره
ومن بودم و بغض مانده درگلو .همه ازغروب شلمچه می گفتند خیلی ها نذرمی کردند غروب شلمچه انجا باشند و نماز عشق بگذارند توفیقی دست داد و بعداز زیارت امامزاده سید عباس به شلمچه رفتم.جبهه های نورهمه ملکوتی و پرخاطره است اما شلمچه غربتی دیگردارد و حس و حالی دیگر و خاطرات من ازان سرزمین بیشتراست.واقعا که شلمچه قطعه ای ازبهشت است دردل ان سرزمین داغ خوزستان.وقتی به مظلومیتشان فکر می کنی که چگونه در اخرین لحظات دران گودال قتلگاه در نقطه صفرمرزی به شهادت رسیدند بغض گلویت رامی گیرد و به یاد شهادت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می افتی. هان ای سرزمین فرشتگان الهی:جسم چند فرشته را در دل خاکیت نگاه داشته بودی که اینگونه سینه ها می تپید؟؟ چند خرازی ؟؟ چند میثمی ؟؟ ، فرشتگانی که جسمشان را به تو دادند و دلشان را از تو ربودند . آنهایی که عشق را فهمیدند ، و چه سبک بال پر گشودند .
قدمها در خاکت سست بود و چشمان پر از شوق ، صدای قلب هرکسی را می توانستی بشنوی ، بی هیچ وسیله ای . و لبها جز السلام علیک یا ابا عبد الله هیچ نمی دانستند ، و چه فضای بود آنگاه که زمزمه ی عاشورا زیر لب می گفتند...
بعضی آمده بودند به دنبال یوسفهاشان ، اما جز عطر پیراهنش چیزی نمی یافتند ، بعضی تکه ای از خود را اینجا جا گذاشته بودند ، پایی ، دستی ، چشمی ... و من هم دلی که گم کرده بودم را می جستم . هوایت بوی عشق میداد ، عشق بازی با معبود ، کربلایی بود آنجا ، و کربلایانت تورا بهشت کردند .
عشق یعنی یک معبر پر از مین و یک عاشق ، عشق یعنی یک خاکریز و یک عاشق ، عشق یعنی :الهم ارزقنا ترکشا ریزا بدستنا و پاینا و لا جای حسابنا ، برحمتک یا ارحم الراحمین !!! ، و عشق یعنی لبخند در هنگام وداع با این خاک ....
و علمدار کسی است که از آستین خالی دست راستش اورا میشناسی و بس ، و عاشق یعنی
... حاج حسین خرازی علمدار شلمچه