بسم الله
شب سوم:
بی بی
بابا
ذکر مصیبت دختر سه ساله
وقتی که صبح شد، پس از خواندن نماز صبح و ... (همیشه همراه عمّه سادات بوده) ناگهان مشاهده کرد کنار چادرهایشان، نیزهها برپا است.
نورانیت سر ابیعبدالله (ع) از دور، دلِ دختر را برده است. زانوکشان به سمت نیزهای که سر بابا بر آن بود آمد.
اوّل یک نگاهی به صورت پدر نمود. دید یک طرف صورت سیاه شده و خاکی ...
راوی میگوید:
دیدم، نیزه خودش به قدرت الهی خم شد. (دست بچّه که به بالای نیزه نمیرسد لذا نیزه خم شد و در بغل دختر قرار گرفت ...)
سر را در آغوش گرفت و ... (زمزمه میکرد) بابا! قربان سرشکستهات شوم ...
فراز آخر ذکر مصیبت و زبان حال
به هر صورتی که بود دختر روی پاهایش ایستاد.
قرآن میگوید:
یوسف (ع) از بالای چاه توسط برادرانش انداخته شد.
حال پس از سالها که حضرت یعقوب (ع) فرزندش را دید و ملاقات نمود و ... از او سؤال میکند که آن وقتی که توی چاه افتادی چه شده و کجای بدنت درد گرفت و ... چه بلایی به سرت آمد.
یوسف گفت: خدا محبّت دارد و ...
حال شما به خیالتان فکر نمیکنید که وقتی سرِ پدر در بغل دختر قرار گرفت با بچّه درد و دل نکرده است و از او سؤال نکرد که:
(دختر بچّه یا پسر بچه وقتی آرام هم میافتد زودی بدنش کبود میشود چه برسد که از فاصلهای روی زمین بیفتد)
حضرت رقیه سلام الله علیها (س)
به گیسوان پریشان نظاره جایز نیست
نظر به پیرهن پاره پاره جایز نیست
نگاه دختر شامی نگاه تردید است
برای دوست شدن استخاره جایز نیست
به جان خسته سزاوار نیست خنده زدن
به جسم سوخته حتی اشاره جایز نیست
ز خار پای غریبی چو بوسه باران بود
دواندنش به بیابان دوباره جایز نیست
هنوز دامن آتش گرفته میسوزد
به جان سوخته دامن شراره جایز نیست
به سوی قافلة بانوان معصومه
نگاه خیره سر چشم پاره جایز نیست
برای بردن سوغات نزد دختر خویش
ز گوش پارة من گوشواره جایز نیست
به قصد سیلی و ترساندن و زدن دل شب
به نعره در پی دختر سواره جایز نیست
حضرت رقیه سلام الله علیها (2)
شمع هر جا که انجمن دارد
پر پروانه سوختن دارد
بخدا نیست خارجی پدرم
دین به قلب پدر وطن دارد
گرچه در کربلاست پیکر او
دست اغیار پیرهن دارد
چوب تأدیب خوب میداند
که چه بوسیدنی دهن دارد
سوی اغیار، لیکن انظر گرفت
بهر احباب بانگ «لن» دارد
معجری هست بر سرم امروز
پدر من اگر کفن دارد
نیمه باز است کام خونی او
به گمانم پدر سخن دارد
گر بیایی ز جان بپردازم
دیدنت هر قدر ثمن دارد
«لن ترانی» مگو که از هوسم
«اَرِنی» میرسد ز هر نفسم
غیر احیاء نمیکنم امشب
جز «خدایا» نمیکنم امشب
منکه دل کندهام ز عقبی دوش
میل دنیا نمیکنم امشب
قرب دختر به بوسه پدر است
جز تمنا نمیکنم امشب
من زبونی نمیکشم از چرخ
من مدارا نمیکنم امشب
باید امشب کنار من باشی
بی تو «فردا» نمیکنم امشب
چند بوسه به من بدهکاری
صبر از آنها نمیکنم امشب
نوبتی هم بود زمان من است
پس تماشا نمیکنم امشب
ناز طفل مریض بیشتر است
بی تو «لالا» نمیکنم امشب
خواب، بی بوسة پدر تا کی؟
دور از خانه، در بدر تا کی؟
اللّه اللّه عجب سحر دارم
سحری در بر پدر دارم
آنچه دیشب به طشت زر دیدم
حالیا در طبق به بر دارم
دست افکندهام به گردن او
عمه جان عمه جان پدر دارم
لیک چشمی نمانده بنگرمش
لیک دستی نمانده بر دارم
آمده همرهش مرا ببرد
بخدایش قسم خبر دارم
تو مپندار ای پدر که کنون
سُرمه بر دیدگانتر دارم
لختة خون گرفته چشم مرا
لخته خونی که از سفر دارم
گره در موی من چو ابرویتوست
تو ز سنگ و من از شرر دارم
تا نریزم به سیلی از لب خون
لب نمیگیرم از لب تو کنون
بسم الله
زنان عاشورائی و مبلغ و راوی واقعه کربلا
1-حضرت سکینه بنت الحسین (ع)
در جریان واقعه روزدهم عاشورای نینوا علاوه بر حضرت زینب (س)دخت امام علی بن ابی طالب و حضرت فاطمه(س) وخواهرامام حسین (ع) زنان و دخترانی همراه این کاروان عاشورائی حضورداشتند که هریک به نوعی راوی و گزارشگر حماسه عظیم عاشورا محسوب می شوند.ازجمله این زنان راوی ومبلغ حضرت سکینه دخترامام حسین (ع) می باشد.
حضرت سکینه نام اصلی اش" آمنه" هم نام مادر پیامبر(ص) است.اودرسال 47هجری درمدینه دیده به جهان گشود، و هفتادسال زندگی کرد، ودر روز پنجشنبه پنجم ربیع الاول سنة 117 هجری درمدینه وفات نموده و دربقیع مدفون گشت.
مادراورباب دخترامرءالقیس است وهردو درکربلا حضورداشته،ودر پیشبرد نهضت اباعبدالله الحسین نقش اصلی راایفاکردند.
سکینه دختری با استعداد،سخنوری فصیح،شاعری هنرمند،سیاستمداری دوراندیش بود،ودرنهضت کربلا پرچم" بلاغ" رابه دست داشت،ودرهرفرصتی بافرازهای مناسب و اشعارپرمعنی اهداف حسین بن علی(ع)راپیش برد.تاجایی که حضرت اباعبدالله الحسین دروداع آخرسخن نهایی راباوی درمیان گذاشت،وسخنان وعواطف وی را پرسوز، وخوداورابهترین زنان خواند!
قال الامام الحسین(ع):...لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالتی تأتینه یاخیرة النسوان
سکینه هنگام آمدن ذوالجناح،نخستین شخصی بودکه ازخیمه هابیرون آمد،وباوی به سخن پرداخت...آنگاه درکنار نعش پاره پاره آن حضرت قرارگرفت،وچنان شیون و ناله کردکه دشمنان رانیزبه گریه درآورد،وخودرابه روی جسدپدرافکندوبی هوش افتاددراین حال شنید که آن حضرت می فرماید:دخترم سکینه! به شیعیانم برسان که هنگام نوشیدن آب گوارا مرانیزیادکنند،وبادیدن غریبان وشهیدان به یاد من باشند.زیرا،اینان من ِ فرزند پیامبر رابدون جَرم کشتند، وبا سم اسبان خودبدنم راخردکردند،به شیعیانم بگو:ای کاش شمادرکربلا بودیدوباچشم خودمی دیدید که من چگونه برای طفل شیرخواره ام آب خواستم ولی ندادند!.
حضرت سکینه درواقعه کربلا همراه شوهرش "عبدالله بن حسن"پسربزرگ امام مجتبی(ع) بود،واینکه گاهی اورایک دخترکوچک وچندساله معرفی می کنند صحت ندارد،وحداقل،سن اودراین تاریخ به چهارده رسیده بود،وچون شوهرش درکربلا شهیدشد به عقد"مصعب بن زبیر"درآمده،اونیزدرجنگ با"عبدالملک مروان"کشته شد،سپس "عبدالملک" ازآن حضرت خواستگاری کرد!سکینه درجواب اوگفت:"هرگزباقاتل شوهرم ازدواج نمی کنم" والله لایتزوجنی بعده قاتله ابدا.
وبعد،ازبصره عازم مدینه شد،وچون به کوفه رسید،شیعیان ومردم این شهرازدخترامام حسین (ع) استقبال گرمی به عمل آوردند،وتقاضاکردندکه آن بانودرکوفه بماند! اودرجواب گفت: سوگند به خدا اوخودمی داند که من شمارادشمن می دانم!زیرا شماجدم امیرالمومنین وعمویم امام حسن وپدرم امام حسین وبرادرم علی اصغر وشوهرم مصعب راکشتید.
چون به مدینه رسید بعدها با"عثمان بن عبدالله بن حکیم حِزام "ازدواج کرد،ودرزمان حکومت "خالد بن عبدالملک"که والی مدینه بودازدنیارفت...
روحش شاد و یادش گرامی وراهش پررهروباد.
--------------------------------------------------------
منابع:
اعلام النساء ج2ص202به بعد وج1ص438،ریاحین الشریعه ج3ص256،اعیان الشیعه ج3ص492،سکینه مقرم ص263،منتهی الامال ج1ص463.
بسم الله
سلام برمهدی فاطمه عج
زنان عاشورائی-رباب همسروفادارامام حسین علیه السلام
رباب مادر حضرت سکینه وعلی اصغر،دختر"امرأ القیس بن عدی بن اوس بن جابربن کعب بن
علیم کلبی" است.
پدر اودردوران خلافت"عمر"ازشام به مدینه آمد،وازآیین عیسی(ع) به دین اسلام گروید،
وازسوی خلیفه به امارت قبیله"قضاعه"منصوب گشت.
اوهنگام بازگشت به وطن خودبا امیرالمومنین علی (ع) ملاقات کرد،وازشخصیت اوآگاه شد،
وحسن وحسین رادرکنار پدرزیارت کرد...
سخنان شیرین و دلنشین علی،وجمال دلربای او وفرزندان،وشخصیت بی نظیر این خاندان
امرءالقیس رابرآن داشت که سه دخترخود:"محیاة،سلمی،رباب"را به ترتیب
به عقد حضرت علی وامام حسن وامام حسین درآورد وبه این پیوند ناگسستنی افتخارکند...
صفا ومحبت متقابل رباب وحسین فوق العاده زیاد بود،وهیچ یک فراق یکدیگرراتحمل نمی کردند!
امام حسین دراشعاری که به وی منسوب است می فرماید:
من منزل ومأوایی رادوست دارم که رباب وسکینه درآن باشند،ودرفراق آنان
شب چنان طولانی گردد که مثل اینکه دیگرشب هانیز به آن پیوسته است.
من حاضرم همه اموال خودرا درراه دوستی رباب وسکینه ام خرج کنم،
دراین باره ازهیچ سخنی اباندارم!
ترجمه:
لعمرک اننی لا احب دارا تکون بها سکینة والرباب
اجتهماوابذل جل مالی ولیس للائمی فیها عتاب
ولست لهم وان عتبوا مطیعا حیاتی اویغیبنی التراب
ان اللیل موصول بلیل اذا زارت سکینة والرباب (1)
درواقعه کربلا بر رباب همچون سایر زنان مصیبت عظمی وارد شد
ازیک طرف داغ شهادت فرزندش وازطرف دیگر شهادت امام حسین همسرعزیزی که
همه زندگی اش محسوب می شد.
در آن روز عاشورا و در آن حماسه عظمی وروزواقعه تنها زنی که ازهمسران امام حسین
با اوهمراه بود همین رباب بود زیرا شهربانو درولادت امام سجاد(ع) بدرود حیات گفت،
ولیلی نیزظاهراً دراین تاریخ وفات کردهبود،وازدیگربانوان نیز دراین وقایع
اثری دیده نشده است.
اما رباب گام به گام،سیدالشهداء حرکت کرد،ودرروز عاشورا چون حسین شهید شد،
او آن چنان خودراباخت و بی تاب شد که نزدیک بودجان بدرکند!لذا با تأثر و تألم فراوان
وبا چشمانی اشکبار این اشعار راسرود:
ان الذی کان نوراً یستضاء به بکربلاء قتیل غیر مدفون ٍ
سبط النبی جزاک الله صالحةً عنا وجنبت خسران الموازین
قدکنت لی جبلاً صعباً الوذ به وکنت تصحبنا بالرحم والدین
من للیتامی ومن للسائلین ومن یعنی ویأوی الیه کل مسکین ٍ
والله لا ابتغی صهراً بصهرکم حتی اغیب بین الرمل والطین(2)
ترجمه:
حسین که نورپرفروغی بود،درکربلا شهید شده وبدون دفن افتاده است.
ای فرزند پیامبر! خداوند ازسوی ماجزای نیکت دهد، وازخسران میزان
دورت بدارد.
حسین جان!تو برای من به منزله کوه محکمی بودی که به تو پناه می آوردم،
ودرمصاحبت ورفتار بادین ومهربانی معاشرت می کردی.بگو ببینم بعد ازاین یتیمان
ودردمندان به کجا پناه برند؟ومستمندان ومسکینان کدام دری رابکوبند؟
ای همسرعزیزم!(تو آن چنان در دل من جای گرفته ای) که سوگند به خدا جز تورا
رغبت نمی کنم،وبغیر ازحسین دل به کسی نبندم تازیرخاک هادفن شوم.
رباب تنها یک سال بعدازشهادت امام حسین زنده ماند،وآن چنان ناله و شیون کرد،
ودرفراق ابدی شوهر بسوخت،وازآب گواراوسایه درخت وخانه دوری جست و
لب به غذای پخته نزد،ودرکنار تربت حسین(ع) به عزانشست وافسردگی راپیش گرفت
وچنان گریه های سوزناک و آه های غمگینانه ازدل کشید،واشک هافروریخت که
آب دیده اش تمام شد وتوان حرکتش به پایان رسید وخودرادرزیرخاک به حسین رسانید،
وبه پیامبر خداگفت:یا رسول الله!سوگند به خدا جزتوپدرشوهری نگزینم،و
تنها افتخارعروس بودن تو و زهرا (س) وعلی(ع) رابسر دارم و
با این انگیزه به شما می پیوندم!(3)
سلام و درود خدابر این زن وفادارومادر وهمسرداغدار امام حسین او
برهمه همسران ومادران شهدا
- پی نوشت ها:
- (1)-بررسی تاریخ عاشورا،ص 166،اغانی،ج 16،ص 136.
- (2)منتهی الامال ج 1 ص 450 اشعاراغانی
- (3)کامل ابن اثیر،ج 4،ص 88